آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سردمهری بین که هر کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هر کدام شعله ای در آتشند
در میان پکبازان من نه تنها سوختم
جان پاک من رهی خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم...
طعم خيس اندوه اتفاق افتـــاده يـــــه آه خداحافظ ، يه فاجعه ساده
ﯾﮑﻪ ʓʋﻓﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺧʋﺍﺏ ﻣ@ﺸﻮﺩ ( ﺍﺯ ﺧ@ﺎﺑﺎﻧﺶ ﮔʋﻓﺘﻪ ) ﺗﺎ ( ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ )
برنده متعهد میشود. بازنده وعده میدهد.
30673 بازدید
14 بازدید امروز
8 بازدید دیروز
122 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian